The normal girl
|
رويا |
|
Monday, March 07, 2005
من كشتمش .
با دستهاي خودم خفش كردم . فشارش دادم و گذوشتم جون بده . آره اينجوري با دستام دورگردنش خفش كردم . فشارش دادم تا كبود شد و مرد . اين كارو كردم چون دوستش داشتم , چون مي دونستم مي خوامش . اما خودخواهيه اجتماعيم نمي گزاشت . بقيه گفتن بكشش و من كشتمش و اونا وايسادن نگاه كردن . مثل معركه هاي خيابوني كه دونفر اون وسط بازي مي كنن و بقيه دورشون وايمي سن و نگاه مي كنن و تشويقشون مي كنن . دست زدن و تشويق كردن و تحريك كردن تا دستام و بيشتر فشار دادم تا كبود شد و مرد. وقتي مرد همه كف زدن همه بيشتر تشويق كردن . درست عين معركه هاي ديگه . اما تو بقيه معركه ها وقتي مردم تشويق مي كنن هر دو هنرپيشه پامي شن . ولي اينجا فقط من بودم كه پا شده بودم و اون مرده بود . من كشتمش ! مردم تشويق كردن و بعد آروم آروم رفتن . رفتن و كم شدن . من موندم با يه جسد كبود شده. جاي انگشتام رو گردنش بود . نگاش كردم. دوستش داشتم. مي خواستمش با تمام وجود. سالها بود دنبالش بودم تا پيدا شد . واقعي واقعي بود ... اما حالا اونجا بود . كبود شده . من كشتمش . نمي تونستم از ش جدا شم . بلندش كردم حتي كبود شدش هم مي خواستم باهام باشه . آخه من دوستش داشتم . هنوزم دوستش دارم ... . . . دلم براش تنگ شده ..... اشتباه كردم ! مي شه دوباره زنده بشي ؟ همين يك بار . خواهش مي كنم . فقط يه بار ديگه و اين بار براي تا آخر عمر . قول مي دم ديگه نكشمت . هنوز من منتظرم ...
|
|