The normal girl
|
رويا |
|
Saturday, February 05, 2005
آخه آدم بره دردشو به کی بگه . تولده دوست آدم باشه نتونی بيای وبلاگ آپديت کنی و بنويسی . همش يا فيلتره يا باز نميشه يا کامپيوتره ما خرابه . خلاصه که اين مدت بيچارگی کشيدم از دست اين کامپيوتره و اينترنت و فيلتر که نگو....
خلاصه همنطور که ديدين چهارشنبه ، پنجشنبه خدا خوشحال بود و يک هوای آفتابی و عيدی باسمون درست کرده بود که از اطراف خبر اومد که بعله خدا هم خوشحاله که 15 بهمن تولد گلناز بابا يه . خلاصه که گلناز جان تولد مبارک باشه (البته در حال حاضر يه دوروزی هست که متولد شدنشون تموم شده ) آقا ما خواستيم بيام از محسنات اين تازه متولده بگيم که بابا مهربونه و کلی مديره ، ديديم هرکی که دوبار اين دوست مارو زيارت کرده باشه، صددرصد اين چيزا با خيلی خصوصيات ديگه دستگيرش می شه . بعد گفتيم خوب ما که بيشتر از دوسه تا ملاقات ، می شناسيمش بيايم بگيم که بابا اين خانوم يکی از بهترين آدمهايی که اگه دلت گرفت می تونی بری بشينی کنارش و باهاش حرف بزنی و اون واقعا گوش بده و درکت کنه ! بعد ديديم نخير اينم حرف جديدی نيست و اکثر کسايی که باهاش مراوده نزديک تری دارن و بيشتر از يه دو سه هفته می شناسنش ، اين مرام دوستيشو با خيلی مرام بازيهای ديگه شو می شناسن . خلاصه بازم گفتيم بابا ماکه مثلا يه درجه صميمی تريم بيام بگيم که توی مشکلات اگه احتياج به همفکری آدم عادلی داشتی که واقعيتهای قضيه رو برات روشن کنی در عين حال تو سرت هم نزنه و به حرفات گوش کنه ، می تونی سريعا شماره گلناز بابايی رو بگيری . يا اگه يه پای خوب برای کارای جالب و هيجان انگيز بخوای يا اگه کسيو بخوای که موافق ايده های عجيب غريب و عاشق سفر باشه بازم شماره گلناز بابايی رو بايد بگيری . بعد ديديم که نه بابا اينم چيزه جديدی نيست و اکثر دوستای صميميش ، که کم هم نيستن ، اينو می دونن . خلاصه که هر چی فکر کرديم ديديم هرچی بگيم تکراريه و همه می دونن با اينحال آخرش اومديم همه رو گفتيم با اينکه همه هم می دونن . در ضمن که برای من هيچ کافی شاپی بدون گلناز بابايی مزه نمی ده . ولنجک بدون بابايی تعريف نشدس اصولا . خلاصه که بازم تولد اين نوگل شکفته رو به همه دوستان دور و نزديک تبريک می گم که خيلی مبارکه ! برای خودشم که انشاءالله هميشه مبارکها باشه ! گلناز جان هميشه شاد باشی و هيچ چيزو هيچ کسی قلب ِتو ناراهت نکنه ! پ . ن : راستی يادم اومد که اينو بگم که وقتی اونجا تو مشهد اوضاع بيخ پيدا می کنه و اصطلاحا غرهای من به مرز انفجار می رسه شماره ای که می شه بهش زنگ زد و غر زد بازم گلناز بابايه !
|
|