The normal girl
|
رويا |
|
Sunday, January 30, 2005
جاده از وسط کوير در می شه. يه جاده باريک دراز با يه خط زرد . از وسط يه کوير اونم به چه گندگی رد می شه . يه رديف تير چراغ برق هم کنارش ادامه داره ، همه اينا وسط کوير !
فکر کنم کوير جاده رو دوست داره ، چون از تنهايی درش می ياره . چون باعث می شه که آدمها بيان از وسط کوير، به خاطر جاده رد بشن . آخه اگه جاده نبود ، آدما جرئت نمی کردن پا تو کوير بزارن ، اونم کوير به اين بزرگی ! آخه آدما از کوير می ترسن . کوير کاری به کارشون نداره ، ولی آدما ازش می ترسن . ولی وقتی جاده هست ترسشون کمتره . می يان و رد می شن . برای همين فکر کنم کوير بايد جاده رو دوست داشته باشه . ولی شايد جاده از کوير خوشش نياد . بااينکه اين همه ساله پيش همن ، ولی جاده از کوير خوشش نمی ياد . فکر می کنه اگه کوير نبود ، اونم مثل جاده های ديگه يه جای خوش آب و هوا و پر رفت و آمد بود . شايد هم اصلا ديگه جاده نبود و يه خيابون يا اتوبان توی شهر بود . انوقت بيشتر ازش استفاده می کردن و بهش می رسيدن ، آسفالتهای تيکه تيکه شدشو تعمير می کردن و هر چندوقت يه بار هم که رنگ خط زرد وسطش کم رنگ می شد ، می يومدن رنگ تازه می زدن . اما حالا اينجا به خاطر اين کوير گير کرده و فقط خاک می خوره . آخه کوير فقط خاک داره . جاده از کوير خوشش نمی ياد . بهش عادت کرده وگرنه ميشد گفت تا حدی ازش متنفر هم هست ولی حالا بعد اين همه سال که پيش همن ، جاده به کوير عادت کرده ولی هنوز خوشش نمی ياد. ولی کوير از همون روز اول که جاده رو اومدن اينجا ساختن جاده رو دوست داشت . به خاطر دوست داشتنش روش خاک می ريزه که زير آفتاب داغ خيلی گرمش نشه . اما جاده از همين خاکا بدش می ياد . با همه اين حرفا اين دوتا عمريه که اينجا تنگ هم ، دوش تا دوش يه راه ساختن . يه راه وسط کوير . يه راه پيچ پيچی از اين سر کوير تا اون سر کوير . جاده و کوير باهم .
|
|