The normal girl
|
رويا |
|
Wednesday, December 22, 2004
با يه چند روز تاخير شب يلدا مبارک ! (ديگه از مضرات busy بودنه شما ببخشيد )
ما امسال حسابی سنت شريف شب يلدا رو تحويل گرفتيم و رفتيم خونه مادربزرگ گرام و تا جائيکه می شد از محاسن شب يلدا استفاده کرده و خورديم ! همه اهل فاميل هم بودن و جالبيش حضور يک مهمان خارجی از کشور ترکيه بود . آقای جالب و خوش مشربی بود و فکر می کنم که برای اونم ما جالب بوديم خيلی هم تيز بود و سریع می گرفت . يه جا من و دختر دائيم داشتيم sms بازی می کرديم و به همه شب يلدا مبارک و از اين حرفا می فرستاديم و سخت مشغول بوديم و اين آقا مارو نگاه می کرد و فهميد گفت که اينا دارن هی برای هم sms می فرستن ;) يه جای ديگه هم من داشتم درباره يکی از استادهای شاهکار دانشگاهمون صحبت می کردم که درباره جريان شيعه و سنی چه اظهار فضلهايی فرموده اند (شايد يه روزی اينجا هم گفتم) که اتفاقا صحبت درباره حضرت علی بود که اين آقا بازم فهميدن و گفتن که شما دارين درباره حضرت علی صحبت می کنين ؟ و ما هم توضيح داديم براشون که جريان چيه ! آخر سر هم براش يه فال حافظ گرفتيم که برای کاری گرفت و دراومد که با سعی بسيار به اون چيزی که می خواد می رسه که خيلی خوشش اومد . خلاصه که جالب بود اون شب . برای همه فال حافظ گرفتيم من و دختر دائيم که البته فکر کنم هيچ استخونی توی قبر برای حافظ به جا نزاشتيم وقتی داشتيم شعر می خونديم ! خوش بگذره پ.ن : شب يلدا شب تولد يکی از آنتی ديجيتاليا ست که البته يه جورايی فاميل خالخال پشمی هم می شه . من هرکاری کردم نتونستم تو ارکاتش براش تولد مبارک بزارم ثبت نمی شد از اينجا اعلام می کنم که "بهار جان تولدت مبارک !"
|
|