The normal girl
رويا




من کي هستم؟





درباره ImagicGirl

















03/01/2004 - 04/01/2004 04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 08/01/2007 - 09/01/2007


Thursday, November 18, 2004

عشق رفت
مدت زيادی بود که اينجا بود ، کارهای زيادی با هم کرديم . خنديديم، رقصيديم، شعر خونديم، شکلات خورديم، وبلاگ زديم ، وبلاگ نوشتيم ، حرفهای قشنگ زديم با دوستامون رفتيم بيرون ، کافی شاپ ، قهوه فرانسه ، درگوش هم پچ پچ کرديم ، سربه سر بقيه گذاشتيم ، يه عالمه رانندگی کرديم ، يه عالمه حرف زديم ، رفتيم پياده روی تو ولنجک ، کتاب خونديم ، شريعتی رو پيدا کرديم، جبران خليل جبران رو خونديم ، شبای تنهايی همو بغل کرديم ، گريه کرديم ، عصبانی شديم اوه ه ه و يک عالمه کار بزرگ و کوچيک ديگه که می شه انجام داد ، همه رو انجام داديم. ولی خب ديگه رفت . يه دفعه دلش گرفت وگفت بايد برم. همونطوری که يه دفعه اومد و گفت بايد بمونم ! خب اونم خونه زندگی داره کلی فک و فاميل و دوست و آشنای ديگه داره که من نمی شناسم . بايد بره به اونام سر بزنه .
با هر کدوم از اونام بخواد نصف اين مدت که با من بوده ، باشه من ديگه حالا حالا ها عشق و نمی بينم. نمی گم نمی شه بدون عشق زندگی کرد ، می شه! زندگيه آروم تری هم داری. ولی آدم که يه بار با عشق دوست شده باشه ، هر چند مدت يه بار وقتی نباشه ، دلت براش تنگ می شه. دلت می خواد اينجا بود، باز می شستی باهاش قصه می بافتی.قصه هايی به لطيفی کارتونای خارجی که بچه بوديم نشون می داد ، به راحتی يه گپ دوستانه با آدمهای صميمی و به زيبایي بغل کردن خواهرت وقتی احساس می کنی خيلی دوستش داری .
فکر کنم اونم دلش برای آدما تنگ می شه آخه می گن دل به دل راه داره . چون هيچ وقت خيلی ازت دور نمی شه ، اگه پيش خودت نباشه ، می ره پيش يکی از دوستاش که دوست نزديک تو ام باشه. اونوقت تو بتونی ببينيش ، احساسش کنی و از دور مواظب رفتارو حرکاتش باشی .
يه روزم دوباره می ياد سراغ تو ، وقتی وقتش شد و دوباره بايد می يومد . اونوقت می ياد ...
حالام رفته ، خيلی دور نشده اومده سراغ دوستام. پيش اوناست و با اونا اينور اونور می ره . اونا می يان برای من تعريف می کنن من از حالش خبر دار می شم . می گن حالش خوبه و هنوز شور زندگی می آفرينه !هنوزم يه دليل برای زندگی ، يه دليل برای لبخند ، برای دوست داشتنه . هنوزم دليل شجاعته ، دليل کارهای بزرگ و هنوزم حد نهايت ِ .
انشاءالله هر جا که هست سالم و سلامت و پاک و صادق باشه !
خوش بگذره !



دوستان

دلتنگستان (اولين وبلاگ فوقلعاده که خوندم )
هولمز(هم آبی هم شرلوک هولمز )
زهرا(ساده و راحت البته کامپيوتری )
پينکفلويديش(خودتون بخونين نظر بدين)
من ، خودم ، احسان(قبلنا بهتر بود ) 
من و مانی (يه مانيه نازبا مامانش )
خرمگس (قبلنا زودبه زود می نوشت )
زنانه ها (مايه های فمينیستی داره )
عمو بهزاد (عموی خوبيه )
يه کليک برای هميشه (واقعا همه چی داره )
ايستادن در مقابل باد (روزنامه نگار نبود بهتر می نوشت)

 

  This page is powered by Blogger. Isn't yours?