از رنگ بريديم و زديدار گذشتيم
با چشم فروبسته ز گلزار گذشتيم
درباغ جهان پا نگرفتيم چنان سرو
چون سايه سبک از سر ديوار گذشتيم
در راه سبک سير نه پستی نه بلندی است
ابريم از اين دامنه هموار گذشتيم
پندار برانگيخته صد نقش فسون رنگ
اين گرده دريديم و ز پندار گذشتيم
ديديم غباری جو بر آن ريال جامه فکنديم
از جاده دنيا چه سبکبار گذشتيم
خفتيم و شديم از گذر خواب خبردار
از رهگذر خواب چه بيدار گذشتيم
از آمدن و رفتن ما کس نشد آگاه
از رهرو اين خانه پريوار گذشتيم