The normal girl
رويا




من کي هستم؟





درباره ImagicGirl

















03/01/2004 - 04/01/2004 04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 08/01/2007 - 09/01/2007


Tuesday, November 02, 2004

هوم هوم ...
راستی يادم رفت بگم که دو عضو به اعضای خانواده ما افزوده شده !
يکيش يه گاو خال خال پشميه با پاهای درازه که هيکل گنده ای هم داره . اون يکيم يه سگ آبی مامانيه آبی آسمونيه که آدمو ياد بچه کوچلوها می ندازه . مثل بچه کوچلوها هم اگه بش دست بزنی تِق تِق صدا می ده .
اين دوتا وقتی مشهد بودم به خانواده ما اضافه شدن . اون سگ آبي ، خيلی تيتيش ماماني بود و همش نگران بود که لباساش کثيف نشه و اگه به هر عنوان هم بش دست می زدی ، تق تق صدا می داد -> آدم نمی تونست بزاره بياد تو تخت پيش خودش بخوابه ، چون آدم تو خواب ممکنه غلت بخوره و هی بخوره به سگ آبی و اون هی بگه تق تق .
خلاصه چون جای ديگه هم نمی شد گذاشتش تو سفر اخير آقای پدر که اومده بودن مشهد ، تو وسائل اضافی دادم اين سگ آبی رو هم ببرن تهران ، که اونجا جاش امن تره.
ولی جناب گاوخا ل خال پشمی با پاهای دراز ، رفتن نشستن بالای کمد ی که تو اتاق داريم ، پاشونم انداختن رو پاشونو دستاشونم گذاشتن رو پاهاشون ، دارن با يک نگاه عاقل اندر سفيه پايين و يعنی رفتار و اعمال مارو تو اتاق نظاره می کنن .
هر چند وقت يه باريم حالا يا بدليل تکانهای که کمد می خوره يا از روی علاقه خودشون گردنی تکون ميدن و وضعيت سرشونو تعيير می دن . بعضی وقتام سرو می يارن پايين ، رو دستا می زارن . ولی در همه حال درحال نظاره کردن ما تو اتاقن .
من وقتی می رم تو تختم ، تو طبقه دوم تخت دونفره اتاق ، هم سطح جايی می شم که اين جناب نشسته . اونوقت می بينم که چه جوری مارونگاه می کنه ، يه نگاه از بالا به پايين . حالا هنوز به حرف نيومدن و دارن نگاه می کنن و فکر می کننن و تجزيه تحليل . هر وقت به حرف اومدن و حرف حکيمانه ای زدن ، می يام براتون تعريف می کنم . خلاصه اينم از اعضای جديد خانواده کارتونی ما.
راستی ! جناب هاپولی و آقا کلاغه هم چون نمی تونستن دوری من و تحمل کنن ( منم به هم چنين) با من اومدن مشهد و فعلا اينجا پيش من هستن ، خلاصه اينم از اين

خوش بگذره

پ.ن : راستی ما يه استاد داريم که هيکلش اندازه هيکل اين گاو خال خال پشمی نيست اما پاهاش به درازيه پاهای اين گاو است و همش سر کلاس داره شلنگ و تخته می ندازه ، بچه های کاردانی که از کلاس اين استادمون به عنوان کلاس حرکات موزون ، ياد می کنن . خلاصه که با اينکه شباهت کمی بين استاد ما با گاو خال خال پشميه ولی گفتم بيام بگم که نگفته نمونه چيزی . بازم خوش بگذره



دوستان

دلتنگستان (اولين وبلاگ فوقلعاده که خوندم )
هولمز(هم آبی هم شرلوک هولمز )
زهرا(ساده و راحت البته کامپيوتری )
پينکفلويديش(خودتون بخونين نظر بدين)
من ، خودم ، احسان(قبلنا بهتر بود ) 
من و مانی (يه مانيه نازبا مامانش )
خرمگس (قبلنا زودبه زود می نوشت )
زنانه ها (مايه های فمينیستی داره )
عمو بهزاد (عموی خوبيه )
يه کليک برای هميشه (واقعا همه چی داره )
ايستادن در مقابل باد (روزنامه نگار نبود بهتر می نوشت)

 

  This page is powered by Blogger. Isn't yours?