The normal girl
رويا




من کي هستم؟





درباره ImagicGirl

















03/01/2004 - 04/01/2004 04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 08/01/2007 - 09/01/2007


Sunday, October 24, 2004

با عرض معذرت
اما حتی اگه گند از سر همه چيز دربره
بازم انسانها برای بقای خودشون تلاش می کنن
و می شه گفت تا اين حد از مرگ می ترسن و تا اين حد به زندگيشون اميد دارن .

همچنان خوش بگذره

پ.ن : اينم نتيجه خوندن رمان کوری . جالب بود ، ايده جالب سياه . بازم جای شکرش باقيه که آخرش اميد داشتنشون فايده داشت و Happy End بود .
پ.ن2 : يه مثال از اون جمله بالا اينه که ادمها تو آشپزخونه ای که کاملا داره گند از سرش در می ره ، همچنان آشپزی می کنن و برای بقای شکمشون تلاش می کنن ....
پ.ن 3: Sorry که يکذره دچار تلخی سياه شدم .



دوستان

دلتنگستان (اولين وبلاگ فوقلعاده که خوندم )
هولمز(هم آبی هم شرلوک هولمز )
زهرا(ساده و راحت البته کامپيوتری )
پينکفلويديش(خودتون بخونين نظر بدين)
من ، خودم ، احسان(قبلنا بهتر بود ) 
من و مانی (يه مانيه نازبا مامانش )
خرمگس (قبلنا زودبه زود می نوشت )
زنانه ها (مايه های فمينیستی داره )
عمو بهزاد (عموی خوبيه )
يه کليک برای هميشه (واقعا همه چی داره )
ايستادن در مقابل باد (روزنامه نگار نبود بهتر می نوشت)

 

  This page is powered by Blogger. Isn't yours?