The normal girl
رويا




من کي هستم؟





درباره ImagicGirl

















03/01/2004 - 04/01/2004 04/01/2004 - 05/01/2004 05/01/2004 - 06/01/2004 06/01/2004 - 07/01/2004 07/01/2004 - 08/01/2004 08/01/2004 - 09/01/2004 09/01/2004 - 10/01/2004 10/01/2004 - 11/01/2004 11/01/2004 - 12/01/2004 12/01/2004 - 01/01/2005 01/01/2005 - 02/01/2005 02/01/2005 - 03/01/2005 03/01/2005 - 04/01/2005 04/01/2005 - 05/01/2005 05/01/2005 - 06/01/2005 08/01/2007 - 09/01/2007


Wednesday, September 01, 2004

من دوست دارم
يه خرس پاندا باشم
که تو فرانکفورت می يان به ديدنم
يا اينکه يه قفس پرنور داشته باشم که هی با سرعت نور زادوولد کنه
يا موقع تولدم يه درخت سيب کاشته باشن (از اون سيب های ترش سبز)
که آخرش تبديل به سيب بشم
هوم
من دوست دارم ساکسيفون بزنم، خيلی زياد، ساکسيفون گنده بزرگ.
و دوست دارم اين شعر و اينجا بنويسم همراه با همه نوشته های بالايی که خوندين

هيچ چيز از آن انسان نيست ،
هرگز
نی قدرتش ،
نی ضعفش ،
و نی دلش حتا

و آن دم که دست به آغوش می گشايد ،
سايه اش سايه ی صلِبی ست ...
و آن دم که می پندارد خوشبختِش را
در آغوش فشرده است ،
آن را له می کند .

زندگی او طلاقی عجِب و دردناک است ...
هیچ عشقی را...
هيچ عشقی را سرانجام خوش نيست ...

خوش بگذره...

پ.ن اگه احيانا چيزی سردر نياوردين، می تونين برين انقلاب پول بدين و اين کتاب و بخرين وبخونين (پيشنهاد می کنم اين کارو انجام بدين)
داستان خرسهای پاندا به روايت يک ساکسيفونيست که دوست دختری در فرانکفورت دارد.



دوستان

دلتنگستان (اولين وبلاگ فوقلعاده که خوندم )
هولمز(هم آبی هم شرلوک هولمز )
زهرا(ساده و راحت البته کامپيوتری )
پينکفلويديش(خودتون بخونين نظر بدين)
من ، خودم ، احسان(قبلنا بهتر بود ) 
من و مانی (يه مانيه نازبا مامانش )
خرمگس (قبلنا زودبه زود می نوشت )
زنانه ها (مايه های فمينیستی داره )
عمو بهزاد (عموی خوبيه )
يه کليک برای هميشه (واقعا همه چی داره )
ايستادن در مقابل باد (روزنامه نگار نبود بهتر می نوشت)

 

  This page is powered by Blogger. Isn't yours?